معنی جمعیت شناسی
حل جدول
دموگرافی
فرهنگ معین
گرد هم آمدن، مجتمع شدن، گروه مردم. [خوانش: (جَ یَّ) [ع. جمعیه] (مص ل.)]
انفجار جمعیت
(~ جَ یَُ) [ع.] (اِمر.) اصطلاحاً به رشد سریع جمعیت دنیا پس از انقلاب صنعتی به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم گفته می شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
سامان، اسباب، ازدحام، انبوه، شلوغی، کثرت، انجمن، باند، جامعه، جرگه، جماعت، جمع، دسته، عده، فرقه، کانون، گروه، مجتمع، مجمع، محفل، معشر، نفوس
فارسی به آلمانی
Armee (f), Bevölkern, Bevölkerung (f), Fahrrad [noun], Gesellschaft (f), Heeres [noun], Leute (f), Partei (f), Presse (f), Pressen, Volk (n)
فرهنگ عمید
(جغرافیا) مردم یا موجودات زندهای که در یک جا گرد آمده باشند،
گروهی از مردم، انبوهی از مردم،
(اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] آسودگی خاطر،
(اسم مصدر) [قدیمی] فراهم آمدن و مجتمع شدن، متحد گشتن،
(اسم مصدر) [قدیمی] معاشرت، همنشینی،
فرهنگ واژههای فارسی سره
شمار، آمار
فارسی به عربی
جیش، حزب، حشد، دراجه، سکان، صحافه، عصابه، غوغاء، قطیع، کومه، مجتمع، ناس
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ایتالیایی
لغت نامه دهخدا
شناسی. [ش ِ] (حامص) به صورت ترکیب به معنی شناسایی و آگاهی به کار می رود و ترکیبات ذیل در آن هست:
- آب شناسی. آدم شناسی. انجم شناسی. ایران شناسی.جمجمه شناسی. جنگل شناسی. جواهرشناسی. جوهرشناسی. حق شناسی. حیوان شناسی. خاک شناسی. خاورشناسی. خداشناسی. خطشناسی. خودشناسی. روانشناسی. زمین شناسی. سبک شناسی. ستاره شناسی. سخن شناسی. سکه شناسی. سنگ شناسی. شرق شناسی. شعرشناسی. عرب شناسی. قبله شناسی. قیافه شناسی. کتاب شناسی. گوهرشناسی. مردم شناسی. معدن شناسی. میکرب شناسی.نبات شناسی. نمک شناسی. وقت شناسی. هواشناسی.
و رجوع به ترکیبات شناس شود.
معادل ابجد
944